این سیاوش ناپیدا با نقطههای ریزش و حروف با فاصله و -انگار- کمرنگش نمیخواد اصلن زیاد به چشم بیاد. به جورایی هم میترسه و هم میترسونه. من که باشم برای حال و هوای وهمآلود و ترسناک ازش استفاده میکنم. تایپوگرافی، پوستر، جلد کتابی و یا کاور آلبومی که زیاد دنبال تو چشم بودنهای رایج نیست و میخواد حروف رو یه گوشه بذاره تو کادر تا مخاطب بیاد سراغشون و حالشون رو بپرسه. بخونه ببینه چی میخوان بگن. زاویهها و برشهای بین حروف و نسبت بیشتر فضای سفید میتونه بازی با حروف و تغییر مکان دادنشون رو راحتتر و طبیعیتر کنه.
کمتر خوانا بودن این فونتها اتفاقن بر اساس تحقیقاتی که انجام شده به دیده شدن نوشته کمک میکنه. این موردی هست که من مدتهاست دارم سعی میکنم بگم. بررسی کردن و دیدن که اگه نوشته با یک فونت عصا قورت داده نوشته بشه، بیشتر مخاطبها ازش عبور میکنن، چون براشون عادی شده. اما این فونت و بقیهٔ فونتهای سیاوش میخوان توجه بیننده رو جلب کنن. اما مهم اینه که طراح گرافیک حرفهای خودش تشخیص بده که کجا جای کدوم فونته.